Show Lyric
درون کوچه ی قلبم چه غمگینانه می پیچید
صدای تو که می گفتی به جز تو دل نمی بندم فریب وعده هایت را ندانستم ولی اکنون
به یاد وعده های تو میان گریه می خندم برو دیگر که دل از غم رها کردم
خداحافظ خداحافظ که دیگر برنمی گردم
که دیگر برنمی گردم تو بودی آسمان من غمت همسایه ی قلبم
ولی خورشید چشم تو به بام دیگری سر زد قسم بر سوز پنهانم تو را دیگر نمی خواهم
که از باغ دو چشم تو پرستوی دلم پر زد برو دیگر که دل از غم رها کردم
خداحافظ خداحافظ که دیگر برنمی گردم
که دیگر برنمی گردم در آن غمگین غروب سرد تو از شهرم سفر کردی
نگاهم در افقها مرد و من افسوس می خوردم شیار گونه هایم را گل اشکم نوازش کرد
و من از تو جدا ماندم ولی ای کاش می مردم برو دیگر که دل از غم رها کردم
خداحافظ خداحافظ که دیگر برنمی گردم
که دیگر برنمی گردم برو دیگر که دل از غم رها کردم
خداحافظ خداحافظ که دیگر برنمی گردم
که دیگر برنمی گردم