Show Lyric
Leave a comment for this post
بر رخسار هر خورشيدي
بي لبخندت ابري آمد
بي تو در من سروي خم شد
در چشمانم حصري آمد
اي روياي بي تكرارم
شعر تلخي در سر دارم
يادت رد شد
برگي افتاد از افرايي
ايوان پر شد از تنهايي
بادي خيزيد و آراميد
برفي آشفته مي باريد
دستان هوا از بوي تو پوچ
رفتي و بي رخ عاشق تو
لحظه ي غم زده بي گذر است
بر لب سرد ترانه هنوز
عادت خواهش بي ثمر است