Show Lyric
Leave a comment for this post
غروبم مرگ رو دوشم طلوعم کن تو میتونی
تمومم سایه میپوشم شروعم کن تو میتونی
شدم خورشید غرق خون میونه مغرب دریا
من و با چشمهای بازت ببر تا مشرق رویا دلم با هر تپش با هر شکستن داره میفهمه
که هر اندازه خوب عشق همون اندازه بی رحم
چه راههایی که رفتم تا بفهمم جز تو راهی نیست
خلاصم کن از عشقهایی که گاهی هست و گاهی نیست تو خوب سوختن و میشناسی سکوت و از اونم بهتر
من آتیشم یه کاری کن نمونم زیر خاکستر
میخوام مثل همون روزا که بارون بود و ابری شم
دوباره تو حریر تو مثه چشمات ابری شم دلم با هر تپش با هر شکستن داره میفهمه
که هر اندازه خوب عشق همون اندازه بی رحم
چه راههایی که رفتم تا بفهمم جز تو راهی نیست
خلاصم کن از عشقهایی که گاهی هست و گاهی نیست