Show Lyric
Leave a comment for this post
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما
آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست